۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

ایران ای سرای امید نوشته عطا اله مهاجرانی

مقاله ای خواندم از استاد محمد مجتهد شبستری، به خوبی وضعیت فعلی ایران و تقابل ملت- دولت را تفسیر کرده است.
وقتی قدرت در هاله ای از نور و تقدس قرار می گیرد و ولایت مطلقه، مطلقا پاسخگوی رفتار و گفتار خویش نیست و جنایت ماموران خود را دست کم می شمرد و از آن ها به عنوان امور فرعی یاد می کند،تا سال های سال در بر این پاشنه خواهد گشت. در تاریخ ایران؛ حتا از جوشش سرچشمه تاریخی اساطیرمان با چنین پدیده ای رویارو بودیم. همان که درازای شب تاریخ ما را تفسیر می کند.شهریاری و موبدی وقتی با هم پیوست، ستم و بی رسمی و مردم کشی، بلکه جوان کشی سکه رایج تاریخ ما شد. منیت از متن شهریاری و موبدی که در هم آمیخته اند می جوشد.

منم گفت با فره ایزدی
همم شهریاری و هم موبدی

حکیم فردوسی که صدرالمتالهین از او در اسفارش با عنوان فردوسی قدوسی یاد می کند، بنیاد ویرانی ایران و رنج سنگین و طاقت سوز ملت ایران در دوران ضحاک را همین پدیده می داند. منیت مبتنی و متکی بر شهریاری و موبدی. چنین ترکیبی جمشید را به خاک سیاه می نشاند. سرانجام او نیز شگفت انگیز است. ضحاک فرمان می دهد تا با اره جمشید را به دو نیم کنند!
جمشید خود را ملاک حق و حقیقت می دانست. بد آن چیزی بود که او نمی پسندید و خوب همان بود که او می پسندید. همین نظریه بعدا به زبان فاخر سعدی هم این گونه تفسیر شد که: هر عیب که سلطان بپسندد هنر است. و به زبان هزل آشپزباشی ناصرالدین شاه گفته بود بدترین و بدترین غذای عالم و آدم خوراک بادمجان است، در توجیه این سخن گفته بود: من نوکر سلطان هستم، هر چه او بپسندد یا نپسندد ملاک است. من که نوکر بادمجان نیستم.

جمشید چنین روش و رویکردی داشت. او معیار و ملاک تشخیص حق شده بود. به اصطلاح او شاغول بود. بگذارید یک مثالی از همین دوران انقلاب برایتان بزنم. نماینده مجلس اول بودیم. آیه الله حائری شیرازی و صباح زنگنه و من. آقای حائری باور داشت که نماینده شاغول است! مسئولان استان بایست با نمایندگان خودشان را تطبیق دهند. حتا ایشان یک بار گفت، وقتی ما وارد شیراز می شویم استاندار بایست به فرودگاه بیاید و گزارش استان را در همان فرودگاه به ما بدهد. مدتی گذشت و ایشان امام جمعه شد. صد البته با دقت و تدبیر به هنگام از آن سمت استعفا داد، تا کمتر ستم را بیاراید. ایشان وقتی امام جمعه بودند، می فرمودند شاقول امام جمعه است. یک بار به شوخی به ایشان گفتم: شما خیال همه ما را برای همیشه راحت کنید. بفرمایید شاغول در جیب قبای من است!

حتما به خاطر دارید یکی از رویش های انقلاب- با رشدی غیر عادی- آقای سید احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران و عضو هیأت رئیسه مجلس خبرگان است. ایشان در نماز جمعه تهران گفتند، سخنان رهبری سخن خداوندست. البته هیچ تذکری هم نگرفتند. یک وقتی در نطق پیش از دستور نماینده ای برای امام خمینی تعبیری را به کار برد که معمولا برای امام زمان به کار برده می شود. بلافاصله مرحوم سید احمد خمینی به هیات رییسه مجلس زنگ زدند، که امام فرمودند آن سخن اصلاح شود و نمایندگان چنان تعابیری را به کار نبرند. حتا یک بار ایشان گفته بودند، وقتی عکس خودم را صفحه اول روزنامه ها می بینم متنفر می شوم. روزنامه اطلاعات همان فردایش در صفحه اول تصویر رفتگران شهرداری تهران را چاپ کرد و دیگر تا رحلت امام تصویر ایشان در صفحه اول چاپ نشد. البته پس از ایشان روزنامه از این حیث که تصویر مقام رهبری را چگونه و با چه قطعی و در کجای صفحه و با چه تیتری کار می کردند سنجیده می شدند. به تعبیر سعید مرتضوی می شدند روزنامه ولایی؛ حال هر تیراژی که داشته باشد، اهمیتی ندارد...

فردوسی نقطه ویرانی ایران و رنج ملت ایران و آغاز شب هزاره تاریخ ما را همین رویه جمشید می داند که دین و دولت را در هم آمیخت و خود را معیار و ملاک تشخیص حق قلمداد کرد. اهل نظر را تار و مار کرد و از پیش خود راند. ان چنان فضای سنگینی بر ملک و ملت حاکم کرد که دم زدن و سخن گفتن و حتا زمزمه کردن آسان نبود. جمشید فقط خودش را می دید:

یکایک به تخت مهی بنگرید
به گیتی جز از خویشتن را ندید
چنین گفت با سالخورده مهان
که جز خویشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من نامور تخت شاهی ندید

در برابر ادعای او، با حسرت بسیار اهل نظر خاموش ماندند و جرات نکردند سخنی بگویند. دم در کشیدند و ویرانی آغاز شد:

همه موبدان سرفکنده نگون
چرا کس نیارست گفتن نه چون

شب دراز آهنگ استبداد دینی آغاز شده بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر